حالا اما، خیال میکنم، ما ها زیادی میدویم؛ دنبال همه چیز؛ از ابتداییترین نیازهای زندگیمان گرفته تا عالیترینهایی که برایِ منِ زادهشده در این جغرافیایِ شوم، حکم آرزو را دارند تا یک نیازِ عالی. این دویدن، این مسابقهیِ بیانتها که به مرگ ختم میشود بیآنکه تو از آن لذتی برده باشی، این همه نفس نفس زدن برایِ بالا رفتن از نردبانی که به هیچ، تکیه داده است، در نهایت، رنجِ …
مطالعه بیشتر »عمومی
چه باشد، اگر، مرگ در من بروید؟!
پیشنوشت:خیال نمیکنم نوشتن از چیزی که در ادامه خواهد آمد، اصلا ضرورتی داشته باشد. اما شاید، نوشتن، برای بخشی از جامعهای که اعتقاد راسخی به این حرفهای صد من یک غاز دارد، بد نباشد. حالا این که آیا همان بخش، اصلا اعتقادی به این خواندنها دارد، خودش جای بسی پرسش است. «خرج سفر اسپانیا را نداشتم، پیشنهاد بارسا را رد کردهام»! (+) این جمله، چشمم را گرفت! آن هم در …
مطالعه بیشتر »