حالا اما، خیال میکنم، ما ها زیادی میدویم؛ دنبال همه چیز؛ از ابتداییترین نیازهای زندگیمان گرفته تا عالیترینهایی که برایِ منِ زادهشده در این جغرافیایِ شوم، حکم آرزو را دارند تا یک نیازِ عالی. این دویدن، این مسابقهیِ بیانتها که به مرگ ختم میشود بیآنکه تو از آن لذتی برده باشی، این همه نفس نفس زدن برایِ بالا رفتن از نردبانی که به هیچ، تکیه داده است، در نهایت، رنجِ …
مطالعه بیشتر »آرشیو ماهانه: مارس 2021
از روزمرگیها: درد و دلی با مُرداب.
سالِ جدید، اما، انگار خوب افتاد و ذاتِ بیذاتِ خیلیها را شناختیم. دو صد البته که این شناخت، نه در یک روز و دو روز، که در گذر زمان اتفاق افتاده است و خب، مثل همیشه، خوب است، آدمی هر از چند گاهی، دستی به ترکیب تیمش بزند مبادا در بازیِ روزگار، ششتایی شود. حالا اما، از تیمِ من، انگار یک دروازهبانِ دلخسته مانده باشد با یک مهاجمِ سایهیِ بازیگوش …
مطالعه بیشتر »از روزمرگیها: در بابِ نگفتنِ محض.
درد، اما کم نبوده و نیست. این امتداد بسیاری از مسائلِ موجود، از ازل تا ابدی که انتهایش نامعلوم است، اتفاق جالبی است. این همدردیِ ذاتی با حافظ و سعدی و رهی در پهندشتِ مملکتی که به قولِ م. نامجو، نه آنقدر تاریخِ غریبی دارد و نه دردِ عمیقی، چیزِ دلانگیزی است. در این بین، شاید، چیزی که برایِ من، بیش از هر چیزِ دیگری در این سالها، تحسینبرانگیزتر بوده …
مطالعه بیشتر »اینگونه رنج کشیدن – در بابِ بهار و آزادی
شاید اولین باری که واژهیِ سیاهنمایی، برایم رنگ و لعاب ویژهای یافت و در عمقِ جانم رسوخ کرد، زمانی بود که خاطرهایِ شنیدم از یکی از کلاسهای درسِ دانشکده که یک صنعتگرِ جوان، در دفاع از فضاحتِ بیحد و حصرِ علومپزشکی، در جوابِ استادی که از سختیِ کار و نبودِ امکانات گفته بود، حرف از “ما خوبیم همه بَدَن” زد و استادِ بیچاره را به سیاهنمایی متهم کرد. از همان …
مطالعه بیشتر »